امروز علی و آرمان رفتند پارک، منم افتادم به جون خونه ! بلاخره بعد از کلی کار و تمییز کاری خونه به حالت عادی در اومد ! برای خودم چایی ریختم و یه موسیقی ... پرتقال من از مرجان فرساد ... منو میبره تو یه دنیای دیگه بودنت هنوز مثل بارونه تازه و خنک ناز و آرومه ... دلم تنگه پرتقال من گلپر سبز قلب زار من منو ببخش از برای تو هر چی که بخوای میارم ... اتل و متل نازنین دل زندگی خوب و مهربونه عطر و بوش همین غم و شادی کوچیک و بزرگمونه ... بودنت هنوز مثل بارونه مثل قدیما پاک و روونه... از پشت این دیوار بی رحمی که بینمونه 🥺 قصه مون ناتمومه... چقدر شبیه قصه م...